همنوایی شبانه

جایی که توش می نویسم تا یادم نره چی فکر می کردم.

همنوایی شبانه

جایی که توش می نویسم تا یادم نره چی فکر می کردم.

تنها گواه ما شد خدا

  هفته ی پیش برای انجام کاری، به مدت یک هفته به کرمان رفته بودم. من دوره های راهنمایی و دبیرستانم را در کرمان گذرانده ام. این است که از این شهر خاطره هایی دارم. مسافرت کاری هفته ی گذشته یکی از آن ها را برایم زنده کرد.


  زمانی که کلاس اول راهنمایی بودم، ساعت 6 بیدار می شدم و ساعت 6.20 دقیقه در ایستگاه، آماده ی سوار شدن به سرویس مدرسه بودم. سرویس ما از خیابانی عبور می کرد که به ایستگاه سرویس دانشجویان نزدیک بود. این مینی بوس، بسیار خلوت بود، یعنی فقط 8 نفر بودیم در یک مینی بوس بنز قدیمی. یادم می آید که هر روز ساعت 6.45 صبح که از این خیابان عبور می کردیم، دختر و پسر دانشجویی را می دیدیم که با فاصله ی یک یا دو متری از هم ایستاده بودند و مشغول صحبت بودند.

ادامه مطلب ...

می گذرد کاروان

   به نظر من، هر شهر، برای هر انسان با مفهومی برابری خواهد کرد. بعضی را که دیده، مفاهیمی ساخته و در ذهن، آن شهر را با آن مفاهیم می شناسد و ندیده ها را با تخیل و شنیدن مجسم می کند. این است که برای آدمی، تمامی شهرها نمی توانند یک مفهوم داشته باشند. نقش یکی پر رنگ تر است.


   در زندگی افراد زیادی را می بینیم. با بسیاری برخورد می کنیم. با عده ای دوست می شویم و با تعدادی صمیمی. اما همیشه در زندگی همه مان فردی تاثیرگذارتر است. فردی که نقشی بالاتر از دیگران در زندگیمان دارد و خواهد داشت. فردی که دوستش داریم و حتی اگر او نداند، برایمان مهم است وجودش.

ادامه مطلب ...

ترانه های محلی ـ ۲ (تصویر سازی و نقش زنان)


    در نوشتار پیشین، شباهت های برخی از ترانه های محلی مورد بررسی قرار گرفت و همچنین به پراکندگی آن ها در قسمت های مختلف جغرافیایی اشاره شد.


    در این قسمت، از دید دیگری به ترانه های محلی می نگریم. تصویر سازی و لحن زنانه ای که برخی از این ترانه ها دارند، پدیده ای است که کمتر به آن پرداخته اند و  در این جا اشاره ای به آن ها خواهد شد.

ادامه مطلب ...