همنوایی شبانه

جایی که توش می نویسم تا یادم نره چی فکر می کردم.

همنوایی شبانه

جایی که توش می نویسم تا یادم نره چی فکر می کردم.

گر به تو افتدم نظر...

 

   هنگامی که تازه وارد دانشگاه شده بودم، سمیناری در دانشگاه برگزار شده بود به نام "عشق، انتروپی و راه زندگی" که دکتر "بهادری نژاد" سخنرانش بودند.


   قانون دوم ترمودینامیک از قوانین مهمی است که بحث های فلسفی زیادی را شکل می دهد. ازجمله استدلال های مربوط به افزایش حجم جهان از این قانون ناشی می شود. این قانون می گوید که هر واکنش شیمیایی در جهان به شرطی انجام می پذیرد که انتروپی آن رو به افزایش باشد.


   هم کلاسی داشتم که چند ترمی از ما بالاتر بود( و بد نیست بگویم که به حدی باریک بود که ما از ضخامتش صرف نظر کرده و او را ورق فرض می کردیم!!)، روزی در کلاس از استاد ارتباط بین عشق و انتروپی را پرسید. استاد در جواب گفت که : آدم عاشق داغ می کند و این باعث می شه که انتروپی بالا بره و جهان ادامه پیدا کنه.


    ممکن است بخندیم، ولی واقعیت همین است که او گفته بود. هر گونه اتفاق و رویدادی که در جهان صورت می پذیرد انتروپی را افزایش داده و به ادامه ی آن کمک می کند. واکنش های شیمیایی رخ داده در بدن انسان عاشق، انتروپی جهان را افزایش داده و به من و شما و دیگران امکان ادامه ی حیات را می دهد.... به همین سادگی.

 

از هر دری سخنی:

1)      استادی که اشاره کردم چاق بود و امتحان های بسیار مشکلی می گرفت و در حالی که وقت کمی برای حل مسایل می داد مرتبا با بچه ها صحبت می کرد. هم کلاسی داشتیم که چاق بود. روزی در جلسه ی امتحان، مشغول صحبت با او بود و می گفت:

-          می دونی شباهت من و تو چیه؟

·         نه استاد

-         اینه که هردومون چاقیم!...... حالا می دونی تفاوتمون چیه؟

·         خیر

-         تفاوت اینه که من وقتی هم سن تو بودم این قدر چاق نبودم!!!

 

2)      یادتون میاد یه دختری توی فال به ساق پای من ضربه می زد!؟!؟!؟.....کار خودش رو کرد. دکتر گفت عصب سیاتیکم تحت فشاره!!!!!


3)      هر فرآیند اجتماعی به زمان نیاز داره تا اثری پایدار داشته باشد. چرا بعضی در استدلال هاشون به نقش اجتماع در یک فرآیند تاریخی توجه ندارن؟!

نظرات 20 + ارسال نظر
محمد جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ق.ظ http://shanc.blogsky.com

اه
فقط مونده بود عشق و فیزیک رو باهم قاطی کنن!
اون ورق فرض کردن خیلی باحال بود :ی

محمد جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:59 ق.ظ http://shanc.blogsky.com

آره جالب بود
ممنون که اومدی وقت گذاشتی و نظر دادی

negar جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://zemzemehaykhamooshi.blogsky.com/

ورق را در این هنگامه ناخوشی خواندیم و بسی خندیدم...و زیبایافتیم این مثال عاشق و انتروپی را

آرتوش جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ب.ظ http://artoosh28.blogsky.com

خواهش می کنم، خوشم میاد از بحثای اینطوری، اگه ایمیل می خواهید بفرستید لطفا به ptoreini@gmail.com بزنید.

جوان جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:43 ب.ظ http://javan.blogsky.com

سلام.
اگه منظورتون سایت ادبی این دو تا هستن.
http://beyt.ir/

http://www.shafighi.com/

ساقی می جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ب.ظ http://saghiemey.blogfa.com

این جوری در مورد لاغری دیگران نگید... شاید یکی که خودش ورقه مطالبتون رو می خونه...( البته لاغر بودن خاصیتش اینه که همیشه دیگران حسرت این رو می خورن که شما می تونید همه نوع غذایی بخورید و اونها نه، پس اون همکلاسیتون ورق نبود، مانکن بود...)

کوریون شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

سلام و بوقت اکنون، نیمه شب بخیر
-
ممنون که بر ما قدم زدید، درود

آرتوش شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://artoosh28.blogsky.com

خواهش می کنم، من در خدمتم
چرا بابا باحال بود خداییش:ی

آبمیوه یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://abmiwe.blogfa.com

جالبه که هر کسی در حیطه خودش ،کارش رو به "عشق" ربط میده و ثابتش میکنه...و درست هم هست!
کنجکاو شدم برم و راجع به این قانون یه کم مطالعه کنم!
اون دانشجوی چاق در اون لحظه احساس بدی داشته...lol
فرایند های اجتماعی به نظر من مثل تابلو های نقاشی که کسی بهشون اهمیت نمیده میمونه ولی وقتی کلی از زمانش بگذره و نقاشش بمیره تبدیل به یه چیز خاص میشه!نمیدونم منظورت رو درست فهمیدم یا نه ولی این اولین چیزی بود که به ذهنم خورد.

پدرام یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ب.ظ http://www.raham.blogfa.com

سعی می کنیم از این به بعد پشت سر هم عاشق شویم تا بیشتر به دنیا خدمت کنیم!

negar یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ http://zemzemehaykhamooshi.blogsky.com/

سلام
نظر جدای از شوخیت جالبه چون گاهی من هم فکر می کنم همه ما سر کاریم بعد می گویم نه نه توبه کنم باز ...به خاطر همین است که عاشق این آهنگ همای هستم ...

محمد صالح رزم حسینی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ق.ظ http://abukoorosh.blogfa.com/

درود..مطلب شما قابل احترام...ولی وقتی من هیچ پایگاهی برای ارسال خبرهای که در جشنواره های خارجی مقام میارم ندارم چاره ای دیگه دارم؟به نظر شما؟؟؟

ساقی می دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://saghiemey.blogfa.com/

جدا سورپرایزم کردی هاگن! چقدر با زبان فرانسه آشنایی؟

محمد پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:32 ق.ظ http://shanc.blogsky.com

سلام
میبینم که بروز نکردی هنوز
ما بجاش بروز شدیم
گفتیم بگیم شاید دوست داشتی نظری بدی در باب آپ ما!

محمد شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ق.ظ http://mananm-man.blogfa.com

سلام... اگه یه روز بفهمی که همون دوستهای اندکت هم چندان برات اهمیت قائل نیستند چیکار می کنی؟ من همچین احساسی بهم دست داده... احساس اینکه در میون همون دوستها هم خیلیهاشون فریب هستند....

آرتوش شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ب.ظ http://artoosh28.blogsky.com

آره ، دید جالبی بود ولی به نظرت اگر از دید پیشرفت به این قضیه نکاه کنیم چه دلیلی هست که هنوز توی دنیا اسطوره ها زاده می شن و یا خیلی از کشورها حتی برای پرورش اسطوره هاشون سرمایه گزاری می کنن ، شاید جریان بکن باور و تو آلمان بدونی که مدتها فقط توسط دولت کلاس فن بیان می رفته چونکه اسطوره ای برای یک نسل بوده.

آرتوش دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ق.ظ http://artoosh28.blogsky.com

حرفاتو قبول دارم ... به خصوص اون جنبه تجاری پرورش اسطوره رو ..... ولی به عنوان فردی که تو جامعه ای زندگی می کنم که نه اونقدر صنعتی و فضای سنتی غالبه، به شخصه وجود اسطوره و تقویت حس پیروزی یا برتری و... رو نیازی برای خودم ومی دونم ، به نظر هر آدم تو هر جایگاه و سن می تونه برای اسطوره ای برای خودش داشته باشه که بتونه بلند پروازی هاشو از وجود اون وام بگیره ، ....... ولی وقتی گفتی اسطوره های دنیای جدید شیشه ای اند یکجوری ترسیدم ! بیشترم به این فکر کردم که نکنه به همین دلیله که اسطوره ها از نسل ما زاده نمی شن و مرتبط به گذشتن، شاید جسارت اسطوره شدن یکجورایی کمرنگ شده!!

مرسی ، اوضاع روبراهه، در حال امتحان های پایان ترمم و درگیر درس و مشق:ی
تو چه می کنی؟ خوبه همه چی؟

محمد چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ب.ظ http://shanc.blogsky.com

ممنون از نظر خوبت واقعا
یه بار دیگه ام آپ کردم
اینبار مهمتره برای نظر
منتظر هستم
ممنون

آرتوش چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ب.ظ http://artoosh28.blogsky.com

مرسی ممنون
آره قبول دارم یه بخشه حرفتو، ولی فکر می کنم که اسطوره مختص سن نیست و فضایی که اسطوره ای مثل تختی میاد از توش بیرون بازم می تونه اسطوره پرور بشه، وجود اسطوره بخش ثابتی از تمام نسلا بوده، من از این نالونم که چرا اسطوره های ما از نسل خودمون نیستن؟ چرا الان بازم اسطوره داریم ولی اسطوره ها همه اسطوره های دوران جوونی پدرامونن؟
ولی به هرحال اسطوره واسه من یکی لازمه((: کمبود شخصیت دارم، از خودمم آخر آدمی در نمیاد، باید یکی باشه بهش بنازم((:

مرسی، امتحانا بدک نبود، 2 تاش مونده.
تو در چه حال اوضاع؟ چی کارا میکنی؟

دکتر خودم شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

جدی جدی اینطور چیزی تو واقعیت هم هست یا اینا هنوز تئوریه و دارن فکر میکنن که اینطوریه و چند سال دیگه میگن نیست؟ (مثه نظریه ریسمان‌ها).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد