همنوایی شبانه

جایی که توش می نویسم تا یادم نره چی فکر می کردم.

همنوایی شبانه

جایی که توش می نویسم تا یادم نره چی فکر می کردم.

می گذرد کاروان

   به نظر من، هر شهر، برای هر انسان با مفهومی برابری خواهد کرد. بعضی را که دیده، مفاهیمی ساخته و در ذهن، آن شهر را با آن مفاهیم می شناسد و ندیده ها را با تخیل و شنیدن مجسم می کند. این است که برای آدمی، تمامی شهرها نمی توانند یک مفهوم داشته باشند. نقش یکی پر رنگ تر است.


   در زندگی افراد زیادی را می بینیم. با بسیاری برخورد می کنیم. با عده ای دوست می شویم و با تعدادی صمیمی. اما همیشه در زندگی همه مان فردی تاثیرگذارتر است. فردی که نقشی بالاتر از دیگران در زندگیمان دارد و خواهد داشت. فردی که دوستش داریم و حتی اگر او نداند، برایمان مهم است وجودش.


   به نظرم، بعضی شهرها به مانند پدر و مادرند، بزرگ و دوست داشتنی. و برخی به مانند شخصی که دوستش داریم. با او بودن مستمان می کند. دل کندن برایمان سخت است و سخنانش شیرین. مفهوم آن شهر با مفهوم معشوق برایمان برابری می کند.


   به مانند همه، شهر هایی را دیده ام. بزرگ و کوچک. بیشترشان را دوست دارم. دلم برای شهرهای کوچک تر می سوزد. برایم در نقش انسان هایی هستند که با آرزوهای بزرگ پا به عرصه گیتی نهاده و در راه مانده اند. غم عجیبی دارند شهرهای کوچک.... مخصوصا هنگام غروب.


   تهران را دوست دارم. با همه ی مشکلاتش، شهری است دوست داشتنی. بیرون رفتن های شبانه اش به شلوغی روزانه اش می ارزد. من از هزار فرهنگیش لذت می برم. از این که در خیابان نمی دانی فرد رو به رویت اهل کجا می تواند باشد، کیف می کنم. دوست خوبی است تهران. فقط باید گاهی حواست باشد!


   به کرمان علاقه مندم. هرچه باشد سال های نوجوانیم در آن گذشته!.... اگرچه به آن خوبی که باید نمی شناسمش، ولی دوستش دارم. مثل انسان های مهربانی است که از دور ترسناک به نظر می آیند. انسان هایی که زندگی، شکسته شان کرده و غمگینند ولی دل بزرگی دارند. مهربانند هنوز.


   از اصفهان متنفرم، بدم می آید از این شهر. دوست ندارم حتی سلام و علیکی با او  داشته باشم. شیراز برایم لذت بخش است، اما در همین حد. نمی توانم اطمینان زیادی به او کنم. مشهد، برایم مثل انسان های کاسب است. تبریز، همدان، سنندج، کرمانشاه، یاسوج، یزد و ... دوستان خوبی هستند. دوستانی که قطع رابطه با آن ها ناراحت کننده هست ولی دردناک، نه!!


   اما، رشت. همان معشوق من است. وقتی از ماشین پیاده می شوم و هوای رشت به مشامم می رسد، مست می شوم. دوست دارم قدم زدن در این شهر را!.. بو کشیدن هوا را....... فقط نشستن در کنارش برایم کافی است. همان دختری است که در کنار او بودن، گنگم می کند. دوست دارم گوش شوم برای شنیدن حرف هایش. خیره نگاهش کنم تا مرا بخواند.  

 

از هر دری سخنی:


1)      تمامی این حس ها، حس من نسبت به اون شهر و ساختار و پیشینه اش هست. به مردمی که در آن زندگی می کنند و اهل آن هستند ربطی ندارد که در آن صورت تمامی این حس ها تغییر پذیرند. ضمنا خودتون بهتر می دونید که نمی شد درباره ی همه ی شهرها بنویسم دیگه!.... دست چین شده اند....میوه ی نوبرانه!

 

2)      هنگامی که شروع به نوشتن ترانه های محلی کردم، فکر می کردم در 2 یا 3 پست تموم میشن!!!....کم کم داره برای خودش پایان نامه میشه..... اگر کسی دنبال مدرک می گرده و حال و حوصله ی پایان نامه نداره، هستیم ها!!!!!...

در ادامه ی نوشته ها، ترانه های محلی هم ادامه خواهند یافت.

 

3)      دوستت دارم، ثبت شده ای در گوشه ای از ذهن.

نظرات 18 + ارسال نظر
negar شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 ق.ظ http://zemzemehaykhamooshi.blogsky.com/

سلام هاگن جان
تا حالا اینجوری به شهر ها نگاه نکردم ...بازی جالبی می تونه باشه بهش فکر میکنم ...
تهران برام شهر خاطره هاست ...خاطره های خوب و بد ...که اون اواخر بدهاش خیلی زیاد تر شده بود و غیر قبل تحمل پست قبلیم رو بخون ...

کجایی تو ...سر نمی زنی یااز آنهایی هستی که باید خبرت کنم ...اگر چه خبر کردن را دوست ندارم.
راستی منتظرم ...منتظر لیستی که قولش رو داده بودی ..یادم نرفته ها ... صبورم

محمد شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ http://manam-man.blogfa.com

نیچه خداست... خدا... خدا

گیس طلا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ق.ظ

:)

کوریون شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

عرض سلام ..
منظورم این بود که همین قالب روکه الان گذاشتی ،برو توی بخش انتخاب قالب دوباره انتخاب کن ، باکس نظراتش رو یهوا تغییر دادن که بهتر شده
-
خوبی؟

ساقی می شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ http://saghiemey.blogfa.com

هیچ جایی تهران نمیشه، همین مشکلاتی که می گیم هم، شادی های خاص خودش رو به همراه داره، بستگی داره چه جوری به موضوع نگاه کنیم.
از اصفهان متنفر نیستم از مردمش خوشم نمیاد، با اصفهانی زیاد برخورد کردم، هیچ کدومشون صداقت نداشتن...
وای که شمال ایران... سرشار از خاطرات دلنشین...کوه و جنگل و دریا...
منم اگه بخوام از شهرهای ایران بگم یه پایان نامه میشه، پس بهتره دیگه چیزی ننویسم.

محمد یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ق.ظ http://shanc.blogsky.com

جالب بود
اما خاطره با آدمای هر شهر جالب تره
مثلا وقتی یه شهری میری
توی اون همه جمعیت کی به پستت بخوره
که حالا بخواد از اون شهر خوشت بیاد یا بدت بیاد
ترانه های محلیم که واقعا ترکونده واسه خودش

پست خاطره زنده کنی بود
جالب بود

Susan یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ق.ظ


چه جالب! تا حالا به شهرها با این دید نگاه نکرده بودم، فقط در این حد که از فلان شهر خوشم میاد یا نمیاد، ولی هیچ وقت این دسته بندی هام مطلق نبوده.و حس های مثبتم به شهرها رو اصلا نمی دونم از چه نوعه، از نوع دوست خوب ، یه معشوق یا ...
در کل نگاه جدید و جالبی بود برام.


Susan یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ق.ظ

راستی هاگن عزیز، شاید متوجه شدید تازگی ها بلاگ اسکای، به بخش نظرات وبلاگها شکلک رو اضافه کرده
قالب وبلاگتون رو اگه دوباره انتخاب کنید( حالا همین قالب یا قالبی دیگه) کد بخش نظرات عوض میشه و شکلک دار.گاهی لازم میشه خب! D:

آرتوش یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://artoosh28.blogsky.com

من هنوز زندم هاگن، مثل مرد!
چند وقته زندگی خیلی فشرده شده و به علاوه اینکه اینترنت داشتم!
این آی دی منه: artoosh28

گیس گلابتون یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:32 ب.ظ http://kaskiat.blogsky.com/

در هر حال هیچ شهری شهر خودمون نمیشه:)

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:11 ب.ظ http://manopezeshki.persianblog.ir/

نتیجه گیری جالبی بود

محمد صالح رزم حسینی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ق.ظ http://abukoorosh.blogfa.com/

یه بز بوده سه تا بچه داشته...شنگول ، منگول ، حبه انگور...

کارتونی جدید..
سر بزنید ممنون میشم...
http://abukoorosh.blogfa.com/

آبمیوه دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:35 ب.ظ http://abmiwe.blogfa.com

خیلی نوشته ات را دوست داشتم و باهاش ارتباط برقرار کردم احساس قشنگی بود.
من همیشه عاشق شمال بودم و هستم(توی انتخاب رشته هم جزء اولویت ها بود lol)
+هیچ فکری برای نوشتنش ندارم/

negar پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ http://zemzemehaykhamooshi.blogsky.com/

سلام هاگن جان
یه اتفاق جالب برام افتاده ...انقدر خوشحالم کرده که توی پوست خودم نمی گنجم ...بیا بخون

نیلوفر یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ب.ظ http://niloofaresahra.blogsky.com

با درودی بیکران
ضرب المثل معروفی هست که میگه کجا دل خوش است همانجا بهترین جای دنیاست . تهران مجموعه ای از هیجانات و دلواپسی ها و دل نگرانی های مخصوص به هر پایتختی را دارد . جریان زندگی در همه پایتخت های دنیا مسیل خود را می پیماید و انچنان غرق هستید که متوجه سالیان از دست رفته زندگی نمیشوید . اما در شهر های کوچک درسته که ممکنه شما احساس یکنواختی داشته باشید اما ارامش رابه خوبی احساس میکنید . مردم ارامترند و محتاط تر و یگانگی و محبت را حس میکنید .در پایتخت همه به یک نوعی بی رحمند حتی عابری که با شتاب از کنارتان میگذرد و بشما طعنه میزند .نه سلامی و نه عذرخواهی ....البته بحث تفرجگاه ها و بیمارستان ها و سایر مزاید را نمیکنم .

محمد چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ http://shanc.blogsky.com

بروز نکردی که هنوز!
من اینکارو بجات کردم تو وبلاگکم!

کوریون دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش ..

آدمک شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ http://konjj.blogfa.com

خیلی جالب و خاص بود. خیلی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد