هفته ی پیش برای انجام کاری، به مدت یک هفته به کرمان رفته بودم. من دوره های راهنمایی و دبیرستانم را در کرمان گذرانده ام. این است که از این شهر خاطره هایی دارم. مسافرت کاری هفته ی گذشته یکی از آن ها را برایم زنده کرد.
زمانی که کلاس اول راهنمایی بودم، ساعت 6 بیدار می شدم و ساعت 6.20 دقیقه در ایستگاه، آماده ی سوار شدن به سرویس مدرسه بودم. سرویس ما از خیابانی عبور می کرد که به ایستگاه سرویس دانشجویان نزدیک بود. این مینی بوس، بسیار خلوت بود، یعنی فقط 8 نفر بودیم در یک مینی بوس بنز قدیمی. یادم می آید که هر روز ساعت 6.45 صبح که از این خیابان عبور می کردیم، دختر و پسر دانشجویی را می دیدیم که با فاصله ی یک یا دو متری از هم ایستاده بودند و مشغول صحبت بودند.
این صحنه به مدت یک سال هر روز صبح تکرار می شد و این فاصله نه کم می شد و نه زیاد. این که چه اتفاقی برایشان افتاد و به کجا رسیدند را نمی دانم. این صحنه هنوز پس از سال ها در ذهنم هست و الان که این نوشته ها را می نویسم کاملا چهره و محل صحبت و فاصله و حرکات و رفتارشان را به یاد می آورم، حتی کلاسورهایشان را(اگر یادتان باشد، در آن زمان برای دانشجویان کیف کولی یا کلاسیک مد نبود و بیشتر از کلاسور استفاده می کردند).
در طول سال های بعد بارها از آن خیابان رد شده ام. امروز، تغییرات زیادی در مغازه ها و خانه های آن خیابان به وجود آمده ولی روح آن خیابان همان است که بود. دیروز، از آن خیابان رد می شدم. چشمم به یک کتاب فروشی خورد که تازه باز شده بود(شاید هم تازه نبود و من برای اولین بار آن را می دیدم!)، ناگهان یاد آن دختر و پسری افتادم که آن سال هر روز صبح می دیدیم.
از هر دری سخنی:
1) بابای من حرف جالبی زد. اشاره کرد که مکان برای اروپایی ها به اندازه ی ایرانی ها ارزش ندارد. یعنی کمتر پیش می آید که نام شهری که به آن تعلق دارند در انتهای اسمشان ذکر شود. مثلا هیچ وقت نمی گیم نیوتن آکسفوردی یا گوته ی فلان جایی و دکارت بهمان جایی. ولی در ایران تقریبا تمامی آدم های مهم در زمان قدیم با نام شهری که از آن برخاسته بودند شناخته می شدند. دلیلش می تواند موضوع پایان نامه باشد برای رشته های جامعه شناسی!!!
2) به نظرم خاکستری دیدن آدم ها مهم ترین چیزی است که آدمیان باید بیاموزند... یکی از کسانی که درباره اش زیاد تبلیغ شده و روی او مانور داده اند حضرت علی است. ولی کمی با خود فکر کنیم!!... آیا واقعا تمام چیزهایی که در مورد او می گویند می تواند درست باشد؟!؟!؟!.... ضمنا از دید کسانی که مغلوب شده اند نیز بنگریم. نتیجه همان است که ما می گوییم؟؟!!!!!!...... به نظرم این جاست که ارزش کار کوروش به هنگام فتح بابل و ... مشخص می شود.
3) عصبانی ام،....... از خودم!
4) ...
هاگن عزیز تاریخ سازی و اسطوره سازی هم یکی از خصیصه های ما ایرانی هاست.
به نظرم هیچ چیز به اندازه بوی عطر خاطره ساز نمیشه ...
در مورد حضرت علی واقعا نمیتونم نظر بدم. خودم هم در موردش خیلی فکر می کنم. مطمئنم که خیلی در موردش بزرگنمایی شده اما گاهی دلم می خواد که این بزرگنمایی ها رو بشنوم. خودم هم علتش رو نمی دونم شاید گاهی به شنیدن دروغ نیاز دارم...
تو دانشگاه تهران؟ ارزون تر و دقیقتر؟ کجاش؟
کرمان را دوست دارم با اینکه نرفتم. شاید برا اینکه یه دوست خیلی خوب کرمانی دارم
ما در همه فیلم ها و داستان ها هم یا سفیدیم یا سیاه یا افراط یا تفریط و خاکستری نداریم
آره
وقتی بعد چند وقت بهش نگاه کنی همینه
خیلی برات جالب میشه
با اینکه شاید دیگه نخوای مثلا زندگی کنی
اما همین که میبینیش برات انرژی زاس!
اینو فکر نکرده بودم که اسم شهرو روی اون آدم معروف میذارن
جالب بود
اما بند آخر
نمیدونم
کوروش که شخصیت جهانیه
مسلما مثبت
چون کاراش از روی انسانیت بوده
چیزی که مشترک توی همه ی دین ها
اما اگه بخوای از دین دیگه ای با تعصب بد به حتی کارای انسانی نگاه کنی دیگه اون ارزشو برات نداره
نباید افراط و تفریط کرد
اگه بخاطر این عصبانی ای!
بهتره نباشی
فکر کردن لازمه خلاصه
سلام... خوبی؟... من میام و بهت هم سر میزنم... ولی این بلاگفای نامرد آپدیت شدن بلاگهای دیگه رو خبر نمیده... واسه همین نمیفهمم کی پست جدید میذاری... ولی مدام میام و بهت سر میزنم.. شاد باشی... بدرود
هاگن جان من هم با تو موافقم
اما متاسفانه امروز جامعه ی ما کشش اسطوره زدایی از بسیاری از شخصیت ها رو نداره.....
حضرت علی هم که جای خود رو داره
سلام. ممنون از اینکه سر زدی و نظر دادی، فکر کنم منظور من رو متوجه نشدی و احتمالا من درست توضیح ندادم، پاسخ نظرتون رو در قسمت نظرات وبلاگم دادم.
اما در مورد از هر دری سخنی، اول اینکه فکر می کنم این تا اندازه ای وابستگی های قومی رو در ایران نشون میده و گاهی هم از حد خارج شده و به سمت نژاد پرستی میره اما در عین حال فکر نمی کنم در دیگر کشورها این مساله وجود نداشته باشه، ولی راست میگی مورد خوبی برای تحقیقه. دوم اینکه در مورد اسطوره سازی باهات موافقم، جهان سیاه و سفید نیست حتی خاکستری هم نیست جهان شاید رنگارنگ باشه ولی اسطوره شکنی و افسون زدایی در ایران هم در حال شکل گیریه و دیر نیست که ما هم جهانی رو ببینیم که باید.
کاریکاتور چهره کیومرث منشی زاده...
http://abukoorosh.blogfa.com/
زنده شدن خاطرات جالب بود،گفتی روح خیابان ها همان است که بود راست میگویی چیزی جز ظاهر (همه جا) عوض نشده به نظر من شاید در مورد درصدی از آدم ها هم همینطور باشه..!
1برای کسانی که به ملیت و قومیتشون افتخار میکنند شاید جالب باشه...
2بزرگنماییست...من باور نمیکنم! میدونی قبلا یه چیزهایی که میشنیدم بعضا باور میکردم مثلا راجع به پیغامبر..که کتاب گئورگیو "محمد.."که درموردش نوشته رو خوندم نظرم خیلی عوض شد...راجع به امام علی هم همینطور !
3من هم همینطور..lol
سلام هاگن جان
کرمان رو هنوز ندیدم ...اما دوستان خوب کرمانی زیاد داشتم ...باید یه روز برم ...قبل امدن خیلی از شهر های ایران رو دیدم اما هنوز خیلی جاها مونده که نرفتم ...
چرا عصبانی ؟؟ با هاگن ما مهربان باش
خاطرات شیرین هست حتی اگر غبار گرفته باشه اونها رو باز هم مزه ش رو می تونی حس کنی
با درودی بیکران
ایران سرای من است و هر گلی بوی خود را دارد و هیچ وقت نمیشود مقایسه کرد .مثلا ارامشی که در شهرستانها هست و فضای نابی که در محیط های کوچک هست در شهرهای بزرگ نمیتوان یافت
اگر در اروپا اسم گذاری نمیشه ما دقیقا نمیدونیم مگر اینکه در ان محیط زندگی کرده باشیم تا به این مهم پی برده باشیم و در ضمن مثل حالا نبوده که بگن حافظ و رودکی و دیگر بزرگان مال بوده
جرات داریم بگیم مثلا شوپن ایرانی بوده؟ تازه وقتی بگن شما تهرانی هستید این نسبت دادن شهرها به ادمها چه ایرادی داره که شمارو ناراحت و عصبانی کرده؟
راستی بچه بودی چقدر کنجکاو بودی و حواست همه جا بوده حتی پیاده رو هاااااا.....
چه قدر جالب میشد اگه دوباره همون دوتارو میدیدین
کاریکاتور چهره پرویز مظلومی مربی استقلال تهران...
http://abukoorosh.blogfa.com/
بروز نشدی که هنوز!
من شدم بجاش!
با ۳ساله شدن وبلاگم!
ممکنه خواهش کنم یه مقداری وقت هم واسه اینجا بذارید و یه مطلب آپ کنید و خوانندگانتون رو از نگرانی دربیارید!
سلام هاگن جان
کجایی ؟
....
نکنه هنوز از خودت عصبانی هستی ؟؟؟؟
به قول دکتر ما کرمان تکهای از بهشته که به اشتباه روی زمین واقع شده
++ اسمایلی دادن دودست به هم و خندیدن از سر غرور.
بعد حضرت علی خیلی قشنگ افراد رو در شان و مرتبه خودشون میدیده که (نمونهش اون ماجرای خواستن برادرش از بیتالمال) و اینکه کوروش هم خیلی آدم بزرگیه و واقعا باعث افتخار ما ایرونیها (علامه طباطبایی ذوالقرنین در قرآن رو کوروش میدونه). حالا نمیدونم برا چی دارم دفاع میکنم، تو خو چیزی نگفتی!